دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گزارش سیستان و بلوچستان

شب اول رسیدن به استان سیستان و بلوچستان داخل منطقه آزاد چابهار آقای استیلی را دیدم که برای کمک به سیل زدگان آمده بود . شب آخر داخل فرودگاه آقای رسول خادم را دیدم . از منطقه سیل زدگان برمی گشت . رفتم جلو و تشکر کردم . در کل سفر پنج روزه به منطقه هیچ خبری از مسئولین یا حتی هلال احمر نبود . بیشتر کمکهای مردمی را نیروهای امداد و جوانان داوطلب بلوچ جابجا و به دست سیل زدگان می رساندند . وارد بلوچستان که می شوید مثل این است که به یک کشور دیگر سفر کرده اید . آدمهایی با

شب اول رسیدن به استان سیستان و بلوچستان داخل منطقه آزاد چابهار آقای استیلی را دیدم که برای کمک به سیل زدگان آمده بود . شب آخر داخل فرودگاه آقای رسول خادم را دیدم . از منطقه سیل زدگان برمی گشت . رفتم جلو و تشکر کردم . در کل سفر پنج روزه به منطقه هیچ خبری از مسئولین یا حتی هلال احمر نبود . بیشتر کمکهای مردمی را نیروهای امداد و جوانان داوطلب بلوچ جابجا و به دست سیل زدگان می رساندند . وارد بلوچستان که می شوید مثل این است که به یک کشور دیگر سفر کرده اید . آدمهایی با فرهنگ کهن ، مهربان ، وطن دوست و بی اندازه سخت کوش که عزت نفس زیادی دارند و زندگی در شرایط سخت را طبیعت زندگی می دانند . گویا زندگی در محرومیت فکر این آدمها را جوری بار آورده که تعریفی از محرومیت ندارند . در یکی از روستاها که داخل ماشین پژو پارس محلی ها آذوقه توزیع می کردم . یکی از جوانان بلوچ منطقه می گفت : من که خودم کار می کنم و شناسنامه دارم و یارانه می گیرم و برای خودم در روستا یک خانه دارم نمیدانم چقدر این مردم محروم طاقت دارند که بدون شناسنامه و یارانه و خانه اینجا می توانند زندگی کنند . و من بیشتر تعجب کردم که چطور این جوان بلوچ با داشتن یک پژو و یک آلونک کپری زندگی خود را در سطح ایده آل می داند که باقی اهالی را محنت زده می بیند . بله زندگی در محرومیت اجازه نمی دهد آدمی متوجه محرومیت خودش شود . و به همین دلیل بیشتر بلوچهایی که در کمک رسانی ما را یاری می کردند از طبقه بسیار پایین اقتصادی بودند که در مقایسه با دیگران خودشان را آنقدر ثروتمند می دانستند که چند روز پا به پای ما برای گرفتن و آوردن و جابجایی و رساندن آذوقه ها به سیل زدگان همراه ما باشند . بلوچستان واقعا یک شبه قاره است . بلوچهای سفید پوست و چشم آبی و بور که احتمال زیاد از زمان اشغال پرتقالی ها در این منطقه زیاد شدند تا بلوچ های با پوست سیاه سیاه ولی همه به یک زبان و یک فرهنگ و یک دین و یک لباس مشترک که با صمیمیت زندگی می کردند . در بلوچستان و آفتاب سوزان چابهار علاوه بر خیلی چیزها که باید باشد و نبود هیچ کسی را ندیدم عینک دودی بزند . بیشتر بچه ها و نوجوانان و جوانان موتور سواری می کردند ولی هیچکس کلاه ایمنی نداشت . به ندرت بلوچی را دیدم که مثل من سرش کم مو باشد . سحر و افطار به جز غذاهای محلی همه دوغ می خوردند . پرسیدم چرا گفتند چون پیامبر شیر می خورد ما هم دوغ می خوردیم . همه روزه بودند و بلافاصله بعد از افطار یا ظهر در دو وعده جداگانه در مسجد جمع می شدند . چون زمان وضو پاها و دستها را خوب شستشو می کردند مساجد بر خلاف فضای شهر بوی خوبی داشت . همه مساجد زمان اذان مغرب حتی در محرومترین منطقه سفره ساده افطار پهن بود و روز جمعه تقریبا همه مردان شهر برای نماز جمعه می آمدند . بعد از نماز از در و دیوار اطراف مصلی جوانان بالا رفته و از تراکم بی اندازه فشرده و منظم جمعیت با افتخار عکس می گرفتند .یکی از عادتهای جالب نمازگزاران بستن پارچه ای به دور کمر و زانو در حال نشستن بود که ساعتهای طولانی خطبه مثل این که روی صندلی نشسته باشند در کمال راحتی بدون این که بیفتند لم می دادند . با این که زن ها اجازه حضور برای نماز نداشتند ولی بیرون مساجد یا مصلی تعداد زیادی از زنهای فقیر نشسته و از نمازگزاران مرد تقاضای کمک و زکات می کردند . بلوچستان کلی آدم ثروتمند دارد که مثل شیوخ عرب امارات و دبی زندگی لاکچری دارند و بیشتر مراودات خود را با عربهای آنطرف آب انجام می دهند . باقی بلوچ ها به علت دوری پایتخت و کم توجهی حکومت به آنها بیشتر با بلوچهای پاکستان رابطه دارند و خریدهای اصلی از آن طرف مرز برای شهر آورده می شود . بلوچ ، بلوچ است این طرف مرز یا آن طرف مرز خود را ایرانی می دانند و عاشق این مملکت هستند . چابهار با طرحهای اقتصادی که در دست انجام است ، آینده روشنی دارد ولی متاسفانه کارهای زیرساختی بسیار کند و لاکپشتی در حال پیشرفت است . مثل اتوبان کنارک به چابهار که از سال ۹۸ تا امروز هنوز در حال تکمیل می باشد . توجه به نظافت و رعایت بهداشت در سطح شهر و استان خیلی ضعیف است بسیار ضعیف تر از دیگر استانهای محروم کشور و به نظر برای مردم اهمیتی ندارد . دانشگاه دولتی شهر و دانشکده نیروی دریایی و دیگر مراکز آموزشی چابهار تاثیر خیلی خوبی در پیشرفت فرهنگ مردم بومی داشتند . بیشتر غذاهای لاکچری غذاهای سبک هندی و پاکستانی هستند که با ادویه هندی به نام ادویه بلوچی طعم دار می شوند . تند هستند ولی نه به تندی غذاهای بنگال و کراچی ولی خوشمزه گی خاص خودشان را دارند . گوشه گوشه خیابان ها دبه های بزرگ بنزین برای فروش گذاشتند . از بیست لیتری سیصد و پنجاه هزارتومان تا خارج شهر که بیست لیتری پانصد هزارتومان قیمت دارد . کارت سوخت شهرستانی های خطای کدینک می دهد و قابل استفاده در بلوچستان نیست . بیشتر ماشین های شاسی بلند برای سوخت برها است و ظاهراً این محدودیت بنزین به جای جلوگیری از قاچاق فقط به زندگی مردم عادی لطمه زده و باعث گرانی همه چیز از میوه تا باقی اقلام شده است . کرایه ماشین خیلی گران و هزینه حمل و نقل به علت قیمت آزاد بنزین سر به فلک می کشد . کلا هتل و خانه های بوم گردی قیمت بالایی دارند . تا دیشب که من چابهار بودم بر خلاف سالهای قبل از سیل گردشگران خبری نبود یا به دلیل گرانی یا ماه رمضان مسافران کمی آمده بودند . با این همه بلیط پرواز به شهرهای مختلف نایاب بود . در منطقه آزاد چابهار مثل مناطق آزاد دیگر کشور فقط قیمتها آزاد بود . داخل شهر حتی یک مغازه چیزی به اسم ساندویچ پیدا نکردم . تا دو ساعت بعد افطار کمتر رستورانی پیدا می شد که غذای آماده داشته باشد . به ندرت زنها یا دخترها پوشیه استفاده می کردند و بیشتر با لباسهای فاخر سنتی در شهر رفت و آمد داشتند . بازار سنتی شهر پر از متکدیانی بود که لباسهای بسیار مندرسی داشتند . انواع و اقسام میوه های استوایی محصول سیستان و بلوچستان در بازار پیدا می شد که به علت قیمت بالای آن پرسیدم کمتر بلوچی خریداری و میل کرده بود . آناناس ، نارگیل ، انبه ، موز، زیتون چابهار و میوه های خاص دیگری که من تا حالا ندیده بودم . در دورافتاده‌ترین و محرومترین مناطق پسرها لباس ساده محلی و دخترها لباس سوزن دوزی شده هنر دست مادران بلوچ را به تن داشتند . تاثیر فرهنگ هند و پاکستان و اعراب خلیج فارس چیزی از ایرانی بودن ساکنان بلوچستان کم نکرده بود . گوش کردن به موسیقی ایرانی توجه به سنتهای ایرانی مثل سفره هفت سین و حس خودمانی داشتن با شخصیتهای سلبریتی و هنرمندان و ورزشکاران داخلی از مشخصات بارز جوانان این منطقه بود.خوردن چای و شیر را بلوچ ها خیلی دوست دارند ، عاشق دریا هستند و سیل و باران را نعمت می دانند چون بیشتر دیده می شوند و مصیبت آسمانی کمک می کند به یاری هموطنان نیکوکار تا حدی از کم و کسری ها کم کنند . شروع منطقه سیل زده دشتیاری از شصت کیلومتری چابهار تا انتهای لب مرز پاکستان حدود دویست کیلومتر فاصله دارد . داخل این منطقه حدود هزار پانصد روستا وجود دارد که بیشتر کمکها به روستاهای نزدیک چابهار می رسد و مناطق دورتر محروم از کمکها می مانند . جاده ها شسته شده و به علت نبودن آب بند هر بارانی می تواند سیل درست کند . با همه این حرفها خاک بلوچستان آدم ربا دارد . اگر یکبار به سیستان و بلوچستان بروید حتما علاقمند خواهید شد که دوباره برگردید و این منطقه وسیع بکر و باستانی را دوباره ببینید . خلاصه گزارش موسسه ریحانه سعادت با همراهی خیرین ، خیریه دریانی ها و حامیان ایتام نزدیک به هزار سبد آذوقه شامل چای ، قند ، ماکارونی ، برنج ، آرد ، سویا ، حبوبات و روغن آماده کرد و با کمک اهالی بلوچستان ایران بسته بندی و در مناطق سیل زده دشتیاری این سبدها توزیع شد . منطقه توزیع اقلام در هشت کیلومتری مرز پاکستان قرار داشت . در ضمن با شناسایی چند خانواده بدون شناسنامه که کودک بیمار هموفیلی داشتند حمایت از این خانواده ها همچنان ادامه دارد در حال حاضر برای کمک به سیل زدگان سال جدید موسسه با جمع آوری کمکهای مردمی به زودی اقلام مورد نیاز را آماده و ارسال خواهد کرد منطقه کاستا صفرترین نقطه مرزی محل توزیع کمکها در بلوچستان بعد از راسک بود